یک‌شنبه

سخت نگیرید، Comrades!

یک‌شنبه

سخت نگیرید، Comrades!

به دنبال ابن هیثم

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ

خیلی وقت‌ها هم متوجه منظور دیگران از کارها و حرف‌هایشان می‌شوم

ولی مصلحت نیست واکنشی نشان بدهم یا به روی خودم بیاورم



به مصلحت حماقتم نیست.

مدعی

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ

همین بنده و این وبلاگ ثابت می‌کنیم که نه هرآنکه می‌نویسد، لیاقت خوانده‌شدن را دارد.


بعضی‌ها فقط به‌ درد نادیده‌گرفته‌شدن می‌خورند.

اعتراض؟!

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ب.ظ

شاید بگویید چقدر حرف میزنی مردک! تو یه روز چقدر پست میذاری؟

باید بگم شما هنوز خواننده‌ی این وبلاگ نیستید، چون وجود ندارید

فقط یه مشت خزنده‌ی گوگل میان اینجا؛ نمیتونن حرف بزنن!

کلاف‌بازی

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ب.ظ

می‌دونید؟ اغلب سختی‌ها رو خودمون درست می‌کنیم، با فکر کردن زیاد به مسئله، هی طنابو می‌گیریم می‌پیچونیم دور خودمون و بقیه

آخرشم نمی‌تونیم بازش کنیم

مثلاً ببینید! من هرشب مکالمات طولانی‌ای رو با اشخاص مختلف که بهشون اهمیت میدم تو ذهنم برقرار می‌کنم، یک‌موقع بحث به جایی میرسه که من چیزی برای گفتن ندارم و برای ادامه‌ی این مکالمه‌ی ذهنی باید بشینم و فلسفه‌هامو از اول ببافم.

در حالی که اصل قضیه بسیار ساده است؛ این مکالمات هیچ‌گاه برقرار نخواهندشد، پس نیازی به این کارها هم نیست.

قضیه‌ی عشق

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ
تنها چیزی که بشریت درمورد عشق می‌داند این است که "عشق چیز بزرگی‌ست"

و من؟ من فقط می‌دانم دوستش دارم!

درست است که گفتم من هم مثل بقیه انسانم، ولی نه انسان عادی
از آن عجیب غریب‌هاش، آن‌هایی آدم دلش می‌خواهد برود دستشویی!

در نقش کبری

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۰ ب.ظ

خب دیگر بس است، آدرس را به دوستانم می‌دهم

یا مسخره‌ام می‌کنند

یا ستایشم می‌کنند که چخوف ثانی تو هستی

البته!

در ذات نباید تصرّف کرد، بنده هم مثل دیگران انسانم!

شلوار کردی

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۲ ب.ظ

بله اینجا هیچ بازدیدی نداره، البته جز اون چندتایی که خودم زدم برای چک کردن قالب و تنظیماتی که انجام داده بودم، فقط این خزنده‌های گوگل میان و میلولن و کارشونو میکنن و میرن

البته چندروز پیش یکی گفت آدرس وبلاگتو بده؛ اول تو ذهنم اومد که کدوم آدرس رو بدم؟ دوم به ذهنم رسید که من که چیز خاصی نمیگم این بخونه! سوم این به ذهنم رسید که جلو آشنا سخته نوشتن

مخصوصاً که کسی باشه که خیلی دوستش داری، اونطوری هی سر هر کلمه باید کلی کلنجار بری، عین شلوار جینه اونطوری

همینطوری خوبه؛ ساده، تنها،‌یواشکی میام واسه خودم چیز مینویسم میرم

انگار شلوار کردی پاته

هفته‌ی پیش

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۳۲ ب.ظ

اینگونه هم نبوده که تابحال ننوشته‌باشم

تا به امروز ۶ یا ۷ آدرس از سرویس‌های بلاگ سوزانده‌ام

اما می‌دانید؟ هم تنبلی است، هم اینکه آدم هی یک‌جا بنویسد سخت است! هم تعهّد دارد هم خب همه‌ش باید حواسش باشد اینجاش با اونجاش متناقض نشه

خلاصه که چندوقتی هم این‌جا می‌نویسم

بعد وارد روز بعد هفته می‌شویم!

یکُم

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۰ ب.ظ

انتخاب موضوع برای اولین نوشته سخت است؛ اجازه بدهید از دومین شروع کنم.