یک‌شنبه

سخت نگیرید، Comrades!

یک‌شنبه

سخت نگیرید، Comrades!

۲۴ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بافتنی

سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ب.ظ

جناب، فئودور داستایوفسکی در قمارباز،‌ قماربازان را از 2 دسته می‌داند


دسته‌ی اوّل، اشراف و سرمایه‌داران و متموّلین‌اند؛ که اگر دست را 2،3 برابرِ پول اول خود ببرند خوش‌حالی آنچنانی نمی‌کنند و اگر هم همه‌ی پول و برد را یک‌جا ببازند، باز هم خم به ابرو نمی‌آورند. به قمار صرفاً به چشم یک بازی و وقت‌گذرانی نگاه می‌کنند.

دسته‌ی دوّم، از فرودستان و دست و چشم‌تنگان‌اند که سر باختی کوچک دعوایی بزرگ به راه می‌اندازند و بقیّه را به تقلّب متهم می‌کنند و سر بردی کوچک هم خوش‌حالی‌های عجیب و غریبی می‌کنند.



سوال اینکه، آیا زندگی شباهتی به قمار ندارد؟ حتی با اینکه عده‌ای از بزرگان،‌ زندگی را اصلاً سراسر قمار می‌دانند؟

و انتخاب،‌با ماست؛ در زندگی اشراف‌زاده‌ایم یا قرار است کولی‌بازی دربیاوریم؟



چقدر ادبی،فلسفی شدم پسر! پولیتزرم را بفرستید به آدرس خانه.

باز

سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۳ ب.ظ
چه نشسته‌اید که خوابیدن ارجح است؟

ارشاد

سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۷ ب.ظ

خب ببینید، عزیزانم!

دیدگاه‌ها متفاوت است؛ همه می‌دانند متفاوت است، خواستم فقط گفته‌باشم؛

یک‌سری مانند نیچه، بسیار خشن و بی‌رحم به عشق نگاه می‌کنند،

یک‌عده مانند چخوف آن‌ را چیز بزرگ می‌دانند،

یک‌عده مانند سعدی هم آن‌ را اکسیر می‌دانند

یک‌عده‌ی محدود هم، شاید فقط یک‌نفر، مثل من آن‌ را چیزی نمی‌دانند!

در واقع تصمیم این بوده که صورت مسئله را پاک‌کنم

تمام آن زیبایی‌ها و عجایب عشق را مردود در نظر می‌گیرم


به همان مفهوم ساده‌ و اولیّه‌ی دوست‌داشتن می‌چسبم

اگر کسی را دوست‌بدارم، برایش خون هم می‌دهم

اگر نه، هیچ!



این‌طور، درگیر الفاظ نیستیم؛ درگیر تعاریف و تقسیم‌ها نیستیم؛ فقط یا کسی را دوست‌داریم یا نه، همین‌قدر ساده و سطحی.





آن‌قدرها هم که به نظر می‌رسد فاخر و بزرگ نیستم، امّا تمام قد از دیدگاهم دفاع می‌کنم.

مرشد

سه شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۱ ب.ظ
نمی‌دانم؛ خیلی عجیب است که آدم "عاشق" دوستانش باشد؟
سختش کردید متاسفانه! هر چه دم دستتان بوده تعریف کردید، انگار ریاضی‌ست!
مفصّلاً درباره عشق خواهم‌گفت، تا از گمراهی نجاتتان دهم

صِفر

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۸ ب.ظ

آقایان! چند لحظه جدی باشید.



خیلی سخت بود؛ همان لودگی را ادامه دهید.

دقت کنید، لودگی و نه حماقت، نه بیشعوری و نه بی عاطفگی

این را منی می‌گویم، که هیچ نیستم حقیقتاً؛ امّا شما آبرویمان را نبرید‌.

به دنبال ابن هیثم

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ

خیلی وقت‌ها هم متوجه منظور دیگران از کارها و حرف‌هایشان می‌شوم

ولی مصلحت نیست واکنشی نشان بدهم یا به روی خودم بیاورم



به مصلحت حماقتم نیست.

مدعی

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ

همین بنده و این وبلاگ ثابت می‌کنیم که نه هرآنکه می‌نویسد، لیاقت خوانده‌شدن را دارد.


بعضی‌ها فقط به‌ درد نادیده‌گرفته‌شدن می‌خورند.

اعتراض؟!

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۷ ب.ظ

شاید بگویید چقدر حرف میزنی مردک! تو یه روز چقدر پست میذاری؟

باید بگم شما هنوز خواننده‌ی این وبلاگ نیستید، چون وجود ندارید

فقط یه مشت خزنده‌ی گوگل میان اینجا؛ نمیتونن حرف بزنن!

کلاف‌بازی

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ب.ظ

می‌دونید؟ اغلب سختی‌ها رو خودمون درست می‌کنیم، با فکر کردن زیاد به مسئله، هی طنابو می‌گیریم می‌پیچونیم دور خودمون و بقیه

آخرشم نمی‌تونیم بازش کنیم

مثلاً ببینید! من هرشب مکالمات طولانی‌ای رو با اشخاص مختلف که بهشون اهمیت میدم تو ذهنم برقرار می‌کنم، یک‌موقع بحث به جایی میرسه که من چیزی برای گفتن ندارم و برای ادامه‌ی این مکالمه‌ی ذهنی باید بشینم و فلسفه‌هامو از اول ببافم.

در حالی که اصل قضیه بسیار ساده است؛ این مکالمات هیچ‌گاه برقرار نخواهندشد، پس نیازی به این کارها هم نیست.

قضیه‌ی عشق

دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ
تنها چیزی که بشریت درمورد عشق می‌داند این است که "عشق چیز بزرگی‌ست"

و من؟ من فقط می‌دانم دوستش دارم!

درست است که گفتم من هم مثل بقیه انسانم، ولی نه انسان عادی
از آن عجیب غریب‌هاش، آن‌هایی آدم دلش می‌خواهد برود دستشویی!