یک‌شنبه

سخت نگیرید، Comrades!

یک‌شنبه

سخت نگیرید، Comrades!

از شلاگنبرگ تا رولتنبورگ

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۰ ب.ظ
در قمارباز، می‌نویسد که
(در رولتنبورگ)حاضر بودم نیمی از عمرم را بدهم تا بتوانم او را خفه کنم. اگر ممکن بود یک دشنه را آهسته در سینه‌ی او فروکرد من با لذّت و خشنودی این کار را می‌کردم. و با وجود این به شرافتم قسم می‌خورم که اگر در قلّه‌ی شلاگنبرگ به من راستی گفته‌بود "خودتان را پرت کنید"، فوراً خودم را باز هم با خشنودی و لذّت پرت کرده‌بودم.


دیدید؟ همین‌قدر ساده!
امروزی را جان برایش می‌دهی؛ فردا می‌خواهی سر به تنش نباشد.
انقدر که احساساتتان راحت عوض می‌شود؛ تابه‌حال به این فکر کرده‌اید که شاید لازم نباشد آن‌قدرها هم آن‌ها را جدی بگیرید؟ سخت نکنید مسائل را و بگذارید تا زندگی کارش، یعنی گذشتن و جاری‌بودن، را بکند. اگر کمی مهلت بدهید، باور کنید که حل می‌شود!



من خودم چندباری از قلّه پایین پریدم و چند وقت بعد معشوقه‌ام را کشته‌ام! باور کنید راست می‌گویم!

نظرات (۱)

یکم دوستانه تر بنویس
پاسخ:
چشم.
امّا قبول کنید با اسامیِ عجیب، دوستانه حرف زدن واقعاً سخته!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی